چهارشنبه ۱۹ آذر ۰۴

ليلي و مجنون

خريد اينترنتي

ليلي و مجنون 11 ص

۱۴ بازديد
ليلي و مجنون 11 ص
دسته بندي ادبيات
بازديد ها 3
فرمت فايل doc
حجم فايل 12 كيلو بايت
تعداد صفحات فايل 11
ليلي و مجنون 11 ص

فروشنده فايل

كد كاربري 1079
كاربر

((ليلي و مجنون ))

در روزگاراني دور در قبيله اي از ديار عرب به نام قبيله عامريان رييس قبيله كه مردي كريم و بخشنده و بزرگوار بود و به دستگيري بينوايان و مستمندان مشهور، به همراه همسر زيبا و مهربانش زندگي شاد و آرام و راحتي داشتند. اما چيزي مثل يك تندباد حادثه آرامش زندگي آنها را تهديد مي كرد. چيزي كه سبب طعنه حسودان و ريشخند نامردمان شده بود. رييس قبيله فرزندي نداشت. و براي عرب نداشتن فرزند پسر، حكم مرگ است و سرشكستگي...

رييس قبيله هميشه دست طلب به درگاه خدا بر مي داشت و پس از حمد و سپاس نعمتهاي او، عاجزانه درخواست فرزندي مي كرد...

دعاها و درخواستهاي اين زوج بدانجا رسيد كه خداوند آنها را صاحب فرزندي پسر كرديد. در سحرگاه يك روز زيباي بهاري صداي گريه نوزادي، اشك شوق را بر چشمان رييس قبيله – كه ديگر گرد ميانسالي بر چهره اش نشسته بود – جاري كرد:

ايزد به تضرعي كه شايد *** دادش پسري چنانكه بايد

سيد عامري – رييس قبيله – به ميمنت چنين ميلادي در خزانه بخشش را باز كرد و جشني مفصل ترتيب داد.

نهايت دقت و وسواس در نگهداري كودك بعمل آمد، بهترين دايگان، مناسب ترين لباسها و خوراكها براي كودك دردانه فراهم گرديد. زيبايي صورت كودك هر بيننده اي را مسحور خويش مي كرد. نام كودك را؛ قيس؛ نهادند، قيس ابن عامري

روزها و ماهها گذشت و قيس در پناه تعليمات و توجهات پدر بزرگتر و رشيدتر مي شد. در سن 10 سالگي به چنان كمال و جمالي رسيد كه يگانه قبايل اعراب لقب گرفت:

هر كس كه رخش ز دور ديدي *** بادي ز دعا بر او دميدي

شد چشم پدر به روي او شاد *** از خانه به مكتبش فرستاد

در مكتبخانه گروهي از پسران و دختران، همدرس و همكلاس قيس بودند. در اين ميان دختري از قبيله مجاور هم در كلاس مشغول تحصيل بود. نورسيده دختري كه تا انتهاي داستان همراه او خواهيم بود:

آفت نرسيده دختري خوب *** چون عقل به نام نيك منسوب

محجوبه بيت زندگاني *** شه بيت قصيده جواني

دختري كه هوش و حواس از سر هر پسري مي ربود. دختري كه؛ قيس؛ نيز گه گداري از زير چشمان پرنفوذش نگاهي از هواخواهي به